فیلم نیمه شب در پاریس
یادداشتی بر فیلم نیمه شب در پاریس(2011)
فیلمی از وودی آلن
یک شب رویایی با بهترین های قرن بیستم!

![]()
ساخته ی جدید وودی آلن همچون خودش دوست داشتنی و جذاب است و آکنده از همان فانتزی های خاص و متفاوت وودی آلن است. به نظر من این فیلم نسبت به دو سه فیلم قبلی این فیلمساز خستگی ناپذیر در جایگاه بالاتری می ایستد.فیلمی که مخاطبانش را به همراه کاراکتر فیلمش به شب های رویایی در پاریس می برد که این شب های رویایی را با بهترین نویسندگان و هنرمندان قرن بیستم با هیجان خاصی می گذرانیم. به قدری این فانتزی در دل فیلم می نشیند و این رویا را قابل باور می کند که به هیچ وجه دوست ندارید از این شب های رویایی خارج شوید یا اینکه فیلم به پایان برسد...
این فیلم داستان نویسنده ی فیلمنامه هالیوودی است که به همراه نامزدش برای تعطیلات به پاریس آمده اند تا چند روزی را باهم بگذرانند.نقش نویسنده را اوون ویلسون بسیار دوست داشتنی ایفا می کند و یکی از بهترین بازی هایش را در این فیلم ارائه می دهدو نقش اینز نامزد او را هم ریچل مک آدامز بازی می کند.گیل شبی را تنها به پرسه زدن در پاریس دوست داشتنی مشغول است که ناگهان با آمدن یک اتومبیل قدیمی قرن بیستمی و دعوت جمعی نویسندگان و هنرمندان آن دوره که در آن حضور داشتند با آنها همراه می شود و همین باعث رفت و برگشت زمانی این شخصیت در فیلم می شود.تصاویر خوب فیلم که به نوعی حس نوستالژیک مخاطب را برمی انگیزد و به نوعی تصاویری کارت پستالی هم از پاریس است که داریوش خنجی فیلمبردار ایرانی گرفته است.
یکی از نکات فیلم نیمه شب در پاریس که برای من جالب توجه بود این بود که خیلی ساده و بدون هیچ جلوه های ویژه ی خاصی این رفت و برگشت زمانی انجام می شود و این به نظر من حس نوستالژیک ما را واقعی تر می کند.این که هرشب وقتی که روی پله های یکی از محله های پاریس نشستی و اتومبیلی به سمت تو می آید که تو را از قرن بیست و یکم به جمع بهترین نویسندگان و هنرمنان قرن بیستم که به نوعی آنها را می پرستی از جمله: همینگوی و اسکات فیتزجرالد،پیکاسو،سالوادور دالی و بونوئل و...می برد و انقدر ساده و با یک اتومبیل قدیمی این اتفاق میافتد بسیار جذاب است.
همانطور که گفتم نیمه شب در پاریس پر از لحظه های نوستالژیک است.پر از لحظه هایی که انسان می تواند مثل شخصیت اصلی فیلم با غرق شدن در آنها از واقعیات زندگی خودش فاصله بگیرد.نوستالژی در عین حال که بسیار زیبا و جذاب است اما به همان اندازه هم می تواند خطرناک باشد از این لحاظ که از واقعیات روزمره ما را دور کند و نگذارد ما خود را با واقعیات وفق بدهیم و یا اصلا همین لحظه های خود را تبدیل به نوستالژی های آینده کنیم ضربه زننده است.آری هر زمانه می تواند نوستالژی خودش را داشته باشد.
با همه این تفاسیر وودی آلن ما را با این فیلم به پاریس قرن بیستم، پاریسی که شهر عشق و هنر بود و کماکان هم می تواند باشد برد.پاریسی که گیل شخصیت اصلی فیلم عاشق پرسه زدن در آن است.و عاشق قدم زدن زیر بارانش اما نامزدی دارد که همراهش نیست.برای همین غریبه ای پیدا می کند که همراهش باشد زیر باران قدم بزند در شهر عشق و هنر و زندگی....