ناصر تقوایی


به بهانه تولد خالق قهرمان های تراژیک

متن نامه دلنشین حامد بهداد به مناسبت سالروز تولد عباس کیارستمی

عالیجناب جای شما در سینمای ما خالیست. علتی دارد؟
اینکه قرار است تولد شما را تبریک بگویم برایم افتخار بزرگی است.
و موهبت بیشتر آنکه با شما آشنایی دارم و بیشتر از اینهمه خودخواهی خوشا به حال سرزمینی که شاعری همچون شما دارد
گاهی وقتها از خودم می پرسم که چرا اشعار شما در صفحات پهناور این مرز و بوم نمی گنجد. مگر حرف شما چیست؟ مگر زندگی چقدر جا می گیرد؟
شاید هم جای خیلی زیادی بخواهد.
راستی چند سالتان شد؟
کسی می داند چرا باید این را بداند؟
آیا اینجا کسی نیست؟
از شما نه عکسی، نه خبری، نه کاری، نه چیزی...
سراغ شما را در این زوال سینما و قحط الرجال فرهنگی از که بگیریم؟
آقای کیارستمی تولد شما مبارک اما به ما بگویید خانه دوست کجاست؟ زیر درختان زیتون آیا؟ یا طعم خوش گیلاس؟ و هر طعم خوب دیگری جایش را به دیگر هیچ داده؟
چگونه می توان به شما تبریک تولد گفت آنگاه که جایتان در سینمای ما خالیست. عالیجناب علتی دارد؟
تولد شما مبارک اما مدتی است در لانگ شات هم خبری از شما نیست.
کلوزآپ خاطرتان هست؟
یادتان هست بیچاره حسین سبزیان چه ساده در آغوش مخملباف می گریست؟
محسن خان هم مدهوش آن پرسش بود که ( مخملباف بودن بهتر است یا خود بودن؟ )
شاید خوشبختی همیشه بهتر بود و صلح و نیکی و عشق و دیگر هیچ الا زندگی.
و تولد شما مبارک باد.
دوستدار شما حامد بهداد
به بهانه پخش دوباره ی سریال محبوب و ماندگار هزاردستان
مروری اجمالی بر کارنامه زنده یاد علی حاتمی

عباس علی حاتمی متولد سال 1323 در خیابان شاهپور تهران،کوچه اردیبهشت است.او دومین فرزند پسر خانواده است.مادرش خانه دار و پدرش صفحه آرای یک چاپخانه بود.علی حاتمی در سال 1343 وارد دانشکده هنرهای دراماتیک می شود و همان جا در کلاس های نمایشنامه نویسی دکتر نامدار شرکت می کند.در این دوره اولین نمایشنامه جدی خود را با عنوان دیب(دیو)تحت تأثیر شازده کوچولو(انتوان سنت اگزوپری) می نویسد و آن را توسط کودکان موسسه آموزش فرهنگ آرزو اجرا می کند؛سال 1344 در تالار نمایش هنرهای دراماتیک.حاتمی در همان سال نمایشنامه های خاتون خورشیدبرف یا دختر نارنج و ترنجرا در هفت پرده،چهل گیس، خاتون و شهرآفتابو مهتاب و قصه حریر و مرد ماهی گیر را می نویسد.از دیگر فعالیتهایش در سال 44 ساخت فیلم های تبلیغاتی برای کالاهای روز است.تمام این نمایشنامه ها آهنگین و ریتمیک است و بعضی شایع می کنند این نمایشنامه ها را مادربزرگ حاتمی برایش تعریف می کند یا می نویسد.حاتمی به منظور رفع این سوءتفاهم نمایشنامه مدرنی با عنوان آدم و حوا یا برج زهرمار می نویسد.این نمایشنامه مسبب آشنایی حاتمی با مسئولان تلویزیون است.حاتمی به استخدام تلویون ملی ایران در می آید.با فرخ غفاری و مصطفی فرزانه آشنا می شودو از همین جا کار خود را در بخش فیلمنامه نویسی تلویزیونی پی می گیرد.
نخستین فیلمنامه کامل علی حاتمی حماسه عشقی شب جمعه نام دارد. فریدون رهنما فیلمنامه را می پسندد و هژیر داریوش آن را به یک فیلم کوتاه تبدیل می کند.حاتمی این فیلمنامه را برای یک فیلم بلند سینمایی مناسب می داند.رهنما هم موجبات ترجمه فیلمنامه را برای یک فیلم بلندسینمایی مناسب می داند.رهنما هم موجبات ترجمه ترجمه فیلمنامه را به زبان فرانسه فراهم می آورد تا توسط یک کارگردان فرانسوی جلوی دوربین رود.اما حاتمی تعصب دارد که یک کارگردان ایرانی آن را کار کند و بنابراین قرعه به نام هژیر داریوش می افتد.پس از طی این دوره و نوشتن فیلمنامه های تبلیغاتی بسیار که مهم ترین آنها سندباد بحری است،حاتمی به چشم انداز همیشگی اش،«سینما» می رسد.
او اولین فیلمنامه خود حسن کچل را تقدیم تهیه کننده،علی عباسی می کند.فیلمنامه ای که به قول خود حاتمی هم رنگ و طعم و ذوق او را دارد و هم کار قابل قبولی است و هم تجاری.حسن کچل پیش از تبدیل شدن به فیلمنامه،نمایشنامه ای بود دست نوشته حاتمی که توسط داوود رشیدی با بازی پرویز فنی زاده،اسماعیل داورفر،یدالله شیراندامی،عصمت صفوی،و مهمین شهابی اجرا می شود؛ فروردین 1348 در تالار 25 شهریور.این زمان حاتمی 25ساله است.پس از آن فیلمنامه ملک خورشید را می نویسد که ساخته نمی شود و طوقی سومین فیلمنامه سینمایی حاتمی است که با تهیه کنندگی مهدی مصیبی هروی،توسط خود حاتمی کارگردانی می شود.طوقی پرفروش ترین فیلم سال 1349 است.طوقی داستانی عاشقانه است براساس ویس و رامین،اثر فخرالدین اسعد گرگانی.
به بهانه حضور کیارستمی در جشنواره فیلم کن
بررسی سینمای عباس کیارستمی

در این مطلب سعی می شود که به مؤلفه های مهم سینمای کیارستمی پرداخته شود و مسلما به دلیل زیاد بودن مطالب در مورد سینمای کیارستمی،به طور خلاصه و بیشتر به بخش های مهم سینمای او اشاره می شود.اگر خبرها را دنبال کرده باشید حتما متوجه شدید که فیلم رونوشت برابر اصل ساخته ی کیارستمی در کنار استقبال منتقدان خارجی در جشنواره ی کن فقط توانست جایزه بهترین بازیگر زن را برای ژولیت بینوش به ارمغان بیاورد و حال به این بهانه به بررسی اجمالی سینمای او خواهم پرداخت.
نقطه ی شروع شهرت جهانی کیارستمی از فیلم خانه دوست کجاست؟...(1365) شروع شد که داستان پسری به نام احمد است که می خواهد دفترچه ی مشق دوستش نعمت زاده را که به اشتباه برداشته و در ده مجاور زندگی می کند به او بدهد و به دنبال نشانی اش می گردد.... که نزد منتقدان خارجی مورد استقبال قرار گرفت و در داخل اظهار نظرهای ضد و نقیضی در موردش صورت گرفت. این فیلم اولین فیلم بلند کیارستمی در دوران پس از انقلاب بود. به نظر این فیلم، سینمای کیارستمی را به دو بخش تقسیم کرد،یک بخش فیلم هایی بود که قبل از خانه دوست کجاست بود و بخش دیگر فیلم هایی که بعد از خانه ی دوست ساخته شد.و من به دلیل طولانی بودن بیشتر به دوران دوم(از خانه ی دوست به بعد) سینمای کیارستمی می پردازم.
یکی از ویژگی های سینمای کیارستمی تکرارهای اوست.تکرارهایی که هم در فرم و هم در دیالوگ ها وجود دارد.فیلم خانه دوست کجاست؟... به روح شعر سپهری این گونه وفادار است که اصلی ترین تصویر شعر را به عنوان مهم ترین موتیف تکرارشونده ی خود برگزیده است.شعر سپهری فرمی دایره وار دارد؛با یک پرسش آغاز می شود،با پاسخی ادامه می یابد و با همان پرسش تمام می شود.فیلم با تکرار بر همین نکته تأکید می کند؛پرسش را در پیش زمینه قرار می دهد و از اهمیت پاسخ ها می کاهد.احمد شخصیت فیلم از طریق کنش تکراری پرسیدن و به پاسخ نرسیدن است که به پاسخ می رسد؛دوست را نمی یابد و به مفهوم دوستی می رسد! و همچنین تکرار در دیالوگ ها در فیلم های بعدی کیارستمی از جمله زیردرختان زیتون،طعم گیلاس و حتی زندگی و دیگر هیچ ادامه داشت.در منطق دیالوگ نویسی کیارستمی نوعی بی اعتمادی به زبان (به عنوان یک وسیله ی ارتباطی) وجود دارد.گویی به اعتقاد او زبان وسیله ی خوبی برای ارتباط برقرار کردن نیست.در خانه دوست کجاست؟...آدم ها حرف های یکدیگر را(به خصوص بزرگترها حرف های بچه ها را)اصلا نمی شنوند.ظاهرا تنها جایی که این منطق در دیالوگ ها حاکم نیست جاهایی است که بچه ها با یکدیگر حرف می زنند گویی بچه ها در ارتباط برقرار کردن با زبان مشکلی ندارند.بیشتر دیالوگ ها در سینمای کیارستمی به صورت سؤال و جواب است چه در خانه دوست،چه در زندگی و دیگر هیچ و چه در طعم گیلاس.
یکی دیگر از ویژگی های سینمای او استفاده ازصدای خارج از قاب است که این مسئله در طعم گیلاس به اوج خودش می رسد.در همان اوایل فیلم است که صدای مردی را که در تلفن عمومی حرف می زند ابتدا خارج از قاب می شنویم و حتی وقتی خطاب به بدیعی حرف می زند فیلم از نشان دادنش طفره می رود و او و تلفن عمومی را دقایقی بعد می بینیم. در بخش گفتگو با پیرمرد نیز فیلم مدتی طولانی از نشان دادن پیرمرد طفره می رود.در هر دو مورد،تصویر آنها ابتدا با صدایشان در ذهن ما ساخته می شوند و بعد چهره ی واقعی شان را می بینیم.تکیه کردن بر صدا برای کیارستمی فرصت خوبی است برای طفره رفتن از نشان دادن.ودر فیلم های اخیر او «طفره رفتن»تاکتیک مهمی محسوب می شود.از دیگر ویژگی های سینمای کیارستمی هم زمان حرف زدن شخصیت های فیلم های اوست .تماشاگر آزاد است که از میان این دیالوگ های هم زمان هر بار یکی را انتخاب و تعقیب کند.
سینمای کیارستمی دارای ویژگی های متفاوتی نسبت به فیلم های دیگر است که در این مطلب به برخی از ویژگی هایش اشاره شد در کل کیارستمی را (به قول مجید اسلامی در کتاب مفاهیم نقد فیلم)می توان فیلمساز غیر متعارفی دانست که فیلم هایش نه به قاعده های کلاسیک مدیون اند،و نه تحت تأثیر سینمای آوانگاردند.او همچون بسیاری از سینماگران صاحب سبک جهان موفق شده که سینمایی خاص با قواعدی خاص خلق کند.

نامه ای به اصغر فرهادی
(خالق فیلمهایی چون: رقص در غبار- شهر زیبا- چهارشنبه سوری- دربارهءالی)
سینمای ایران هنوز هم زنده است!!!
سلام خدمت شما خالق بهترین فیلم های سینمای ایران
این نامه را می نویسم تا بدانی تو به من فهماندی که سینمای ایران هنوز هم زنده است و نفس می کشد،چه تنفس مصنوعی به جایی دادی به این سینمای بی نفس و در حال موت مثل آن تنفس مصنوعی ای که آرش را در فیلم درباره الی نجات داد. تو به من فهماندی که هنوز هم می توان خلاق بود و همچون آبشاری پرخروش بر مرداب کلیشه ها فرود آمد! تو به من یاد دادی که به غیر از چشمها، ذهن ها را هم می شود شست و جور دیگر فکر کرد.
آقای فرهادی عزیز همیشه از ظریف دیدن و نکته سنج بودنتان لذت برده ام ظرافتی که در فیلم آخرتان (درباره الی) به اوج خودش رسیده بود با آن میزانسن های ظریف و شلوغ و بازی و دیالوگ های نکته سنجانه ای که بازیگران به زیبایی آنها را ادا می کردند.
آقای فرهادی من هم مثل آدمهای فیلمهایت در جستجوی حقیقتم،حقیقتی که اگر عیان شود آرامش آدمهای فیلمهایت را به هم می زند.به راستی که حقیقت در فیلمهایت چقدر تلخ است!
آری تو با فیلمهایت دریچه ای را در ذهن و قلبم باز کرده ای که هیچگاه بسته نخواهد شد.دریچه ای که مرا روبروی آدم های فیلمهایت می گذارد.
آقای فرهادی عزیز من هنوز در فکر اعلا(بابک انصاری) در شهرزیبا هستم،هنوز هم برایش زندگی و سرنوشت های متفاوتی می سازم. گاه او را می بینم که با آن دختر عقب مانده یعنی دختر خوانده ابوالقاسم (فرامرز قریبیان)ازدواج کرده تا دوستش از اعدام نجات پیدا کند و همچنین رابطه خود را با فیروزه(ترانه علیدوستی) نگه داشته،گاهی اوقات هم اعلا را تجسم می کنم وقتی در سکانس آخر ناامید از خانه فیروزه در حال دور شدن است فیروزه او را صدا می کند تا راه حل دیگری برای نجات برادرش پیدا کنندو...
می بینی آقای فرهادی عزیز! می بینی که چقدر درگیر آدمهای قصه هایت هستم! آری من هنوز هم وقتی فکر و ذهنم موقتا از شخصیت های شهرزیبا رها می شود ناخودآگاه درگیر آن روز چهارشنبه سوری و رفتن روحی(ترانه علیدوستی) به خانه در هم ریخته مژده(هدیه تهرانی) و مرتضی(حمید فرخ نژاد) می شود. هنوز هم آن دعواهای فراموش نشدنی مژده و مرتضی،آن تردید و شک های به حق مژده،گریه های فرزندشان امیرعلی و دیده شدن سیمین(پانته آ بهرام) و مرتضی با هم ، پنهان کردن حقیقت توسط مرتضی و... جلوی چشمانم رژه می روند. گاهی اوقات در تخیلم مژده را از شک در می آورم با شوهر و بچه اش راهی سفر ساعت 4 صبحشان می کنم، گاهی اوقات هم نگران سیمین و سیمین ها می شوم و در تخیلم کاری می کنم که سیمین دوباره با مرتضی تماس بگیرد چون احساس می کنم آن زن تنها در جامعه ای درنده خوی به پناهی احتیاج دارد ولی نه! پس تکلیف اخلاق و همچنین شوهر سابقش چه می شود؟ یاد آن سکانسی افتادم که سیمین بعد از خداحافظی با مرتضی در حال رفتن در خیابان نارنجکی توسط موتورسواری پشت سرش منفجر می شود و او از ترس و تنهایی دوباره می خواهد به مرتضی پناه ببرد و می بیند که مرتضی دیگر نیست!
فرهادی عزیز! اینها تازه گوشه ای از نوشته های من در مورد فیلمهایت است و من می توانم این نوشته ها را صفحه ها ادامه بدهم وی می خواهم مختصر باشد و مفید البته اگر بتوانم و حالا می خواهم در مورد شاهکارت صحبت کنم شاهکاری که مرا 12 بار به سینما کشاند و برای خودم هم جای تعجب داشت که در هربار دیدن فیلم میخکوب آن می شدم آری درباره الی...این فیلم طوفانی بود در دریای آرام این چند سال اخیرسینمای ایران.همان دریایی که الی را در خود بلعید و شخصیت های فیلمت را ازاین رو به آن رو کرد.آری فرهادی عزیز حرف اکثریت همیشه درست نیست و حرف اقلیت هم همیشه غلط نیست و اقلیت هم سپیده بود که تسلیم دروغ اکثریت شد.
و در آخر می خواهم بگویم که بی صبرانه و پرتوقع(چون خودت با فیلمهایت توقع ها را بالا بردی)منتظر فیلم بعدیت هستم تا بیایی و دوباره همه را مبهوت کنی، دوباره جان و نفس بدهی به این سینمای ما پس به امید دیدار فیلم بعدیت که گویی دیدار توست!

بررسی سینمای امیر نادری
مقدمه
نخست این سؤال پیش می آید که چرا بین این همه سینماگر ایرانی امیر نادری را برای بررسی سینمایش انتخاب کردم.
در جواب این سؤال این مسئله را میتوان عنوان کرد که امیر نادری با ساختن فیلم هایی که مهمترینشان را: تنگنا،تنگسیر،سازدهنی،انتظار،دونده و آب باد خاک می توان نام برد فصل مهمی از تاریخ سینمای ایران را به خود اختصاص می دهد و اینکه می خواستم با معرفی و ارزیابی سینمای او روشن کنم که او از لحاظ جایگاه و مقام درسینمای ایران چه وضعیتی دارد.
دوم میتوان این نکته را ذکر کرد که این تحقیق می تواند بیشتر به دلیل مشخصه ها و فردیت هنری نادری باشد چون او یک فیلمساز غریزی است تا یک فیلمساز آکادمیک و علمی.
به نظر من سینمای امیر نادری رامی توان به سه دوره قبل از انقلاب- بعد از انقلاب و خارج از ایران بررسی کرد که ما به دلیل اهمیت سینمای او در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب بیشتر به این دو زمان می پردازیم.زیرا سینمای او در خارج از ایران هنوز نتوانسته است موفقیت های داخل ایران را کسب کند نه ازلحاظ جایزه بلکه به دلیل کمرنگ شدن سینمای خاص او.
زندگی امیر نادری
نادری در سال 1324 شمسی در آبادان متولد شد.«پدرم مال بنا در جنوب بود و مادرم هم از همان حدودها بود.»وقتی که چشم به جهان گشود پدرش در قید حیات نبود.«پدرم را اصلا ندیدم.» و مادرش تا خواست او را تر و خشک کند،وقتی که امیر شش سال داشت، فوت کرد؛«فرصتی برای این کار نیافت.»
او با برادر بزرگترش تنها ماند و خاله اش که امیر نادری درباره او می گوید هیچ کس مثل خاله ام علاقه من به سینما را درک نکرد، سرپرستی آنها را به عهده گرفت.
کوچه پس کوچه ها،کرانه شط،سینماها و باشگاههای شهر ساحلی آن قدر جاذبه داشتند که امیر را،با همان سن کم،از خانه بیرون بکشاند و تا پاسی از شب به پرسه زدن وا بدارد،شهری ه به قول خودش«کولاژی»از دو فرهنگ متفاوت بود:فرهنگ شرقی و فرهنگ غربی.از یک سو زنان عرب پوشیده در لباس های یک سر سیاه و چهره های واسوخته محجوب در روبنده و از دیگر سو زنان اروپایی که چهره بور داشتند و با خود و برای خود همه چیز آورده بودند.
در دوره ای که نادری در آبادان زندگی می کرد سینماهای آبادان فیلم های خوب خارجی را زودتر از تهران نمایش می دادند و این به این دلیل بود که شرکت نفت برای تهیه فیلم به طور مستقیم با کمپانی های مشهور فیلم سازی مانند مترو گلدوین مایر، کلمبیا ، فوکس قرن بیستم،یونایتدآرتیستز و والت دیسنی قرارداد داشت.
مدتی بعد خاله اش به دلیل علاقه ای که امیر به تعزیه و نمایش داشت به او اجازه داد که در ازای دریافت شبی پنج ریال دستمزد در «تئاتر حافظ»بازی کند.
بازی کردن در تئاتر و پرسه زدن در اسکله و پلکیدن در اطراف سینماهای آبادان جای درس و مشق را گرفت. این ها اولین پلکانی بودند که برای رسیدن به آن هدفی که از آغاز برای او روشن بود،می بایست پشت سر می گذاشت؛اما پلکان دراز و پیچ واپیچی بود.
او در 25 سالگی با آرزوی اینکه فیلم بسازد آبادان را به قصد تهران ترک گفت.
او با تمام مصیبتی که از بطن ورود به تهران و بی پناهی ها ، بی پولی ها ،آواره بودن ها که خود می گوید به داشت و به سختی سر می کرد. به عکاسی روی آورد و در این میان به طور اتفاقی با علیرضا زرین دست در یک عکاسخانه آشنا شد که مقدمه ای برای حضور او در سینما بود. زرین دست نادری را به منتقدان معروفی چون پرویز دوایی و پرویز نوری و... معرفی کرد و همین باعث شد او آرام آرام پا به عرصه سینما بگذارد.